برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 272
این سیبه عشق منه
هنرو ببین.
بزرگترین وبلاگ تفریحی...برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 248
برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 258
همه این ها را می توانید در سایت pokemyname و با زدن اسم خود در کادری که در صفحه اول آن مشخص هست با خبر شوید ،
برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 313
كشف فسيل 23 ميليون ساله از يك حشره در رودخانه سان ديه گو در منطقه آمازون شيلي
برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 274
برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 293
سوراخ اول کمربندکه هیچ قت مورداستفاده قرارنمیگیرد
بزرگترین وبلاگ تفریحی...برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 259
شفیعی نماینده دادستان تهران که برای دفاع از کیفرخواست در شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران حاضر شده اولین کسی بود که در جلسه محاکمه دیروز در جایگاه حاضر شد. او خطاب به قضات گفت: ماموران پلیس شهریار ۲۶مهر سال ۸۸ در جریان قتل جوانی به نام حسین قرار گرفتند که به دلیل وارد آمدن ضربه چاقو به گردنش فوت شده بود.
زمانیکه ماموران به محل رسیدند دوستان حسین که او را به بیمارستان رساندهبودند گفتند این جوان توسط شوهرخالهاش مورد اصابت ضربه چاقو قرار گرفتهاست. لحظاتی بعد در حالیکه هنوز ماموران در بیمارستان بودند مرد دیگر که به شدت زخمی شدهبود به آنجا مراجعه کرد و گفت باجناقش او را با چاقو زده و حسین هم پسر اوست.
به دلیل وخامت حال این مرد او بستری شد. در طول این مدت ماموران تحقیقات خود را برای دستگیری امیر – متهم اصلی پرونده – که بعد از حادثه متواری شده بود آغاز و او را بعد از ۱۱ روز، بازداشت کردند. امیر در بازجوییها به قتل حسین و مضروب کردن باجناقش اعتراف و صحنه قتل را هم بازسازی کرد و پرونده بعد از تکمیل و با صدور کیفرخواست به دادگاه فرستاده شد.
اکنون من به عنوان نماینده دادستان درخواست دارم تا با توجه به مدارک موجود در پرونده متهم را به مجازات قانونی برسانید. در ادامه پدر و مادر مقتول در جایگاه حاضر شدند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. پدر حسین که خودش هم به طور جداگانه به دلیل جراحتی که بر او وارد شدهبود درخواست دیه کرده است گفت: «روز حادثه به خانه رفتم و دیدم همسرم با ناراحتی با امیر که شوهرخواهرش است صحبت میکند.
آنها باهم دعوا کردند و همسرم تلفن را قطع کرد. امیر چندبار دیگر تماس گرفت و همسرم باز هم با او دعوا کرد. وقتی پرسیدم چه شده است گفت امیر میخواهد خانهاش را عوض کند و میگوید حالا که شما وانت دارید ماشین را بیاورید و اثاثیه من را جابهجا کنید. ما و امیر مدتها بود که با هم اختلاف داشتیم و به همین دلیل زنم راضی نمیشد به او کمک کند.»پدر مقتول ادامه داد: «امیر دوباره زنگ زد. این بار من گوشی را برداشتم.
گفتم ما به اندازه کافی با هم مشکل داریم بهتر است تو دیگر اصرار نکنی اما امیر گفت بهتر است کینهها را فراموش کنیم. من هم قبول کردم و با وانتم به مقابل خانه امیر رفتیم. وقتی رسیدیم او در منزل نبود. مشغول بار زدن اثاثیه بودیم که امیر با برادرش سر رسید و با چاقو به جانم افتاد. من اصلا نمیدانستم او پسرم را هم زده است. در بیمارستان متوجه شدم حسین هم زخمی شده و بعد هم گفتند کشته شده است.»
سپس همسر امیر در جایگاه حاضر شد. او گفت: من و امیر به خاطر اعتیادی که او داشت از هم جدا شده بودیم. وقتی جدا شدم امیر اعتیادش را ترک کرد. من دو پسر داشتم و به همین دلیل هم دوباره برگشتم اما متوجه شدم او باز هم به سمت مواد رفته است. شب حادثه خانواده خواهرم برای کمک به من برای بردن اثاثیه آمده بودند که این اتفاق افتاد. البته من ندیدم چه کسی حسین را زد و از مردم شنیدم چه اتفاقی افتاد.
در ادامه متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: ۱۲ سال قبل راننده تاکسی بودم. خواهرزنم عامل ازدواج من بود و او خواهرش را به من معرفی کرد. اوایل، زندگی خوبی داشتیم اما من معتاد شدم با اینکه دو پسر داشتیم همسرم جدا شد. من باجناقم را عامل این جدایی میدانستم.
اگر او و همسرش در زندگی ما دخالت نمیکردند زنم با من میماند. باجناقم از همان روز اول به من حسادت میکرد. من در خانه پدرزنم زندگی میکردم و به جای کرایه خانه خرجی او را میدادم اما باجناقم ناراحت بود و میگفت تو حق نداری از این خانه استفاده کنی بعد هم خانه پدرزنم را فروخت و من را آواره کرد. نمیدانم این حسادت به چه دلیل بود اما آنقدر حسود بود که زیر پای زنم نشست و او از من طلاق گرفت. من اعتیادم را ترک کردم و زنم دوباره برگشت اما در این مدت اختلافات ما شدیدتر شد.
متهم ادامه داد: چند روز قبل از حادثه دوباره زنم قهر کرد و به خانه پدرش رفت. او فهمیده بود اعتیادم شدید شده است. روز حادثه با دوستانم بیرون بودم که یکدفعه برادرم با موتور آمد و گفت باجناقت وسایل خانهات را بار وانتی کرده و دارد میبرد. بلافاصله با موتور برادرم به خانه رفتیم و من دیدم باجناقم بدون اینکه من بفهمم وسایل خانه را جمع کرده است تا به خانه پدرزنم ببرد.
وقتی به باجناقم اعتراض کردم او ضربهای زد. من گیج شدم و روی زمین افتادم در همان گیجی دستم را در جیبم کردم و چاقو را بیرون آوردم و در هوا چرخاندم. یکدفعه برادرم گفت حسین روی زمین افتاد. بیا فرار کنیم و بعد هم ما فرار کردیم و من ۱۱ روز مخفی بودم.
بعد از پایان دفاعیات متهم، هیات قضات شعبه ۷۴ برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.
بزرگترین وبلاگ تفریحی...برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 278
عشق هرگز قادر به تملک نیست ٫ عشق آزادی بخشیدن به دیگری است ٫ هدیه ای
نا مشروط است ... عشق معامله نیست .
بزرگترین وبلاگ تفریحی...برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 263
این تیتر در یکی از روزنامه ها توجه ما را به خودش جلب می کند: «چشمک زدن در تهران ممنوع شد!»
با خودمان می گوییم دم مسئولان گرم با این قانون هایشان! اصلاً هر چه می کشیم از این چشمک می کشیم! فکرش را بکنید، اگر چشمک وجود نداشت، بسیاری از اتفاقات بد به وقوع نمی پیوستند!
* اگر چشمک زدن ممنوع بود دیگر هیچ معتادی به ساقی (و ایضاً برعکسش!) چشمک نمی زد! بدین ترتیب معتاد و ساقی یکدیگر را در پارک ها و سرچهارراه ها نمی توانستند شناسایی کنند و دیگر کسی دچار این بلای خانمان سوز نمی شد!
* اگر چشمک وجود نداشت، دیگر کسی نمی توانست به کسی رشوه بدهد یا رشوه بگیرد! زیرا این روزها وقتی کار یک نفر – مثلا در اداره ای (که مطمئناً آن اداره دولتی نیست، اصلاً مگر در داخل اداره های دولتی رشوه دهی یا رشوه گیری داریم؟!)- گیر پیدا می کند، او ابتدا به طرف مقابل چشمک می زند و اگر طرف مقابل لبخندی زد، کار تمام شده و مبلغی تحت عنوان «شیرینی بچه ها» بین دو طرف رد و بدل می گردد و همه چیز به خوبی و خوشی -با بالاترین سرعت- به اتمام می رسد!
* اگر چشمک زدن ممنوع شود خیلی از دوستی های خیابانی و بیابانی و سینمایی و ... به وقوع نمی پیوندد و هم آمار طلاق و خوکشی پایین می آید و هم اینکه دیگر اینقدر داخل روزنامه ها نمی خوانیم این اون رو کشته یا اون روی این اسید پاشیده و این حرف ها!
*اگر چشمک زدن وجود نداشته باشد همه جوان ها مثل بچه آدم می روند و به مادرشان می گویند که یک گزینه مناسب برای همسری او پیدا کند، نه اینکه خودشان راه بیفتند در خیابان و به این و آن چشمک بزنند!
* اگر پدیده ای به نام چشمک زدن وجود نداشته باشد، دیگر شاهد سرودن و خوانده شدن ترانه های درپیت و ایضاً مشکل دار چشمکی نخواهیم بود
* اگر چشمک زدن وجود نداشت، منهم اینقدر درگیر برخی از سئوالات فلسفی ام نمی شدم! شاید باور نکنید اما در طول چند ده سالی که از عمرم گذشته، بزرگترین سئوالی که برایم بوجود آمده این است که این ستاره ها در آسمان چه منظوری دارند که اینقدر صبح تا شب به من چشمک می زنند؟!
... راستی! اجازه بدهید شرح خبر را هم نگاهی بیندازم! ... ای بابا! امان از دست این خبرنگارها با این تیترزدنشان! در شرح خبر می خوانیم:
«رئیس پلیس راهنمایى و رانندگى: چراغ هاى چشمک زن در تهران حذف مى شوند»
... خب دیگر! نگران نباشید! بروید با خیال راحت چشمکتان را بزنید!
بزرگترین وبلاگ تفریحی...برچسب : نویسنده : alireza alirezaxx بازدید : 250